پیشنوشت: این مطلب، الهام گرفته از نوشتهی دیگریست. نسخهی اصلی و مفصلتر در New York Times (حدود ۹۰۰۰ کلمه انگلیسی)
همانطور که میدانید اینترنت توسط تعدادی محقق که از دولت آمریکا برای تحقیقاتشان سرمایه جذب میکردند توسعه پیدا کرد تا این امکان را فراهم کند که دو کامپیوتر بتوانند ارتباطی بدون نقص با هم داشته باشند. به سنت معمول کارهای اکادمیک، پس از حدود بیست سال نتایج این تحقیقات در قالب یک پروتکل استاندارد منتشر شد تا همه بتوانند به رایگان از آن استفاده کنند. مشابه همین اتفاق برای پروتکلهای ارتباطی ایمیل (POP, IMAP, SMTP) هم رخ داد و هرکسی میتوانست بدون اینکه ریالی به سازندگان این پروتکل بپردازد، از امکاناتی که اونها ایجاد کرده بودند در بستر اینترنت ( که اون هم پروتکل مشابهی بود) استفاده کند. GPS هم کمابیش به همین شکل به دست عموم مردم رسید. (قبل از انتشار، توسط ارتش آمریکا توسعه و استفاده میشد.)
ویزگی مشترک همهی این پروتکلها این بود که کسی مالک این پروتکل و محتویات داخل آن نبود و کسی همهی اطلاعات رو نداشت. (یا نمیتوانست داشته باشد.) طبیعتا مالک هر اطلاعاتی، کسی بود که ان را تولید کرده بود. لایهی اول تکنولوژیهایی که در آن سالها توسعه داده شد عموما این ویژگی مشترک را داشتند. طبعا نقاط خالیای هم در این پروتکلها پیدا میشد. برای مثال، نحوهی ارسال و دریافت نامه مشخص بود، اما مکانیزمی برای ارسال و دریافت پول وجود نداشت. یا مکانیزم مشخصی برای تعیین هویت افراد و مشخص کردن ارتباطات افراد تعیین نشده بود. به دلیل همین کم و کاستیها، در لایهی دوم این تکنولوژیها، شرکتهای خصوصی، سرویسهایی را بر روی همین پروتکلها سوار کردند تا بتوانند این ضعف را جبران کنند. مانند فیسبوک و اینستاگرام که عملا به شناسنامهی آنلاین افراد تبدیل شده و شما حتما در سایتهای مختلف گزینهی Sign in with Facebook رو مشاهده کردهاید. همچنین بانکها و موسسات مالی کار پرداختهای مالی را روی لایهی قبلی سوار کردند.
خانهی اجارهای
همانطور که گفتیم، در وب، هیچکس صاحب کل صفحات وب نیست. شما اگر صفحهای داشته باشید، صاحب آن هستید اما کسی نیست که بتواند به شما اعمال زور و مطالب شما را ممیزی یا کنترل کند. (فرض کنید اینجا سوئیس است.) همچنین قوانین جاری در پروتوکل به راحتی قابل تغییر نیستند و حتی اگر باشند، افرادی که این حق را دارند، کاملا متکثر هستند و قدرتهای تقریبا برابری دارند. اما در سرویسهایی مانند فیسبوک، مالک محتواهایی که شما در ان ساختهاید، فیسبوک است و میتواند محتواهای شما را به دلخواه خودش کنترل کند. شما هم نمیتوانید این محتواهایی که در آن تولید کردید را به راحتی از این شبکه به شبکهی اجتماعی دیگری منتقل کنید. ضمنا قدرت مطلقهی تغییر در این سرویس در دستان مالکان آن است. این قدرت مطلقه، این امکان را هم برای فیسبوک ایجاد میکند که بدون مشاوره با افراد، اطلاعات آنها را به آژانسهای تبلیغاتی بفروشد و از آنها کسب درآمد کند. طبیعتا این شرکتها هم همهی تلاش خود را میکنند تا بتوانند حداکثر درآمد ممکن را از ما کسب کنند و در این مسیر از درگیر کردن بیش از حد شما با هر مطلبی (هرچند که بیفایده باشد یا حتی دروغ) ابایی ندارند. دیدهایم که در نتیجهی آن حتی بر سرنوشت کشورها هم با تغییر مسیر انتخاباتها تاثیر (عموما منفی) گذاشتهاند.
فرض کنید اگر قرار بود همان GPS را شرکتهای خصوصی ارائه دهند، ابتدا باید سالها شاهد جنگ شرکتهای مختلف برای ارائهی سرویس دقیقتر و به صرفهتر میبودیم و درنهایت که به قول نسیم طالب در این کرانستان یک بازیگر بزرگ باقیماند، همه از او سرویس میگرفتیم. تا اینجا همه چیز خوب است اما بعد از مدتی که همهی اطلاعات شخصی ما توسط این شرکت خصوصی ضبط و ذخیره شد باید منتظر تبلیغاتهای بر پایه مکان حضورمان میبودیم و چارهای هم نداشتیم که از همین سرویس استفاده کنیم چون شرکتهای رقیب به دلیل عقب ماندگی چند ساله، توان رقابت با بازیگر بزرگ را ندارند.
به عقب برمیگردیم؟
حال چرا این دو لایه با این تفاوتهای اساسی ایجاد شدند؟ اگر مشکلاتی یا فرصتهایی باعث ایجاد سرویسها به جای پروتکلها شدند، ما چگونه انتظار داریم بتوانیم قدمی رو به عقب برداریم؟
گفته میشود دو عامل اساسی در این روند تاثیر گذار بوده.
۱- زمانی که لایهی اول این تکنولوژیها در حال توسعه بود، چندان حوزهی جذاب و پر سر و صدایی نبود و افرادی که در آن حضور داشتند، عموما دانشمندان و علاقهمندانی بودند که انگیزهی اصلی آنها یا کارهای مطالعاتی بوده یا حداقل سرمایهی چندانی در این حوزه وجود نداشت که برای آن حرص داشته باشند. اما در سالهای حدود ۲۰۰۰ میلادی که سرویسهای لایهی دوم در حال توسعه بودند، سرمایهگذاران با طمع رفتن ره چند ساله در یک شب، میلیونها دلار به شرکتهای داخل گاراژی تزریق میکردند، حتی قبل از داشتن محصولی. در این شرایط، برای جوابگو بودن به سرمایهگذارها، توسعه دهندگان نمیتوانستند حاصل تلاشهای خود را به رایگان در اختیار دیگران قرار دهند.
۲- فرض کنیم که در سال ۲۰۰۰ هستیم و میخواهیم شبکهای مانند اینستاگرام را توسعه دهیم. در این صورت نیاز داریم که بتوانیم عکسهای کاربران را در دیتابیسهای خود ذخیره کنیم. انجام اینکار نیازمند دهها هزار سرور و البته تلاش شبانهروزی متخصصان حرفهای این حوزه است و برای پرداخت این هزینهها، چارهای نیست جز این که تبلیغاتی هم در بین عکسها نمایش داده شود. و اگر راهی هست که بتوان افراد را بیشتر با این سرویس درگیر کرد که چه بهتر. در نتیجه بازهم میرسیم به همان شرکت سیاه هیولایی که از آن میترسیدیم.
خوب برای اینکه بر این مشکل فارغ شویم، عموم راه حلها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. گروه اول که انتظار دارند دولتها بتوانند با اعمال فشار و وضع قوانین شرکتها را به استفادهی اخلاقیتر از امکاناتی که در دست دارند مجاب کنند. همه میدانیم که دولتها اولا کندتر و کودنتر از آن هستند که بتوانند در مقابل مشکلات روزافزون این تکنولوژیها تصمیمات درست بگیرند. دوما اگر بتوانند هم گاها قدرت این شرکتها از قدرت دولتها بیشتر میشود. گروه دوم هم سعی میکنند با توصیهی مردم به زندگی پرهیزکارانهتر انها را از (خوبیها و بدیهای توامان) تکنولوژی دور کنند. که میدانیم هم مردم به راحتی گامی که به جلو برداشتهاند را عقبگرد نمیکنند.
گفتیم که میتوانیم این تکنولوژیها را به دولایهی پروتکلهای پایه (مانند وب، ایمیل، ارسال فایل و…) و سرویسهایی که بر آنان سوار هستند (مانند گوگل، فیسبوک، تویتر، اینستاگرام و…) تقسیم کنیم. یک راه حل پیشنهادی برای کم کردن شر این سرویسها این است که پروتکلهای جدیدی توسعه دهیم تا نیازهایی که باعث ایجاد آن سرویسها شده بودند، رفع شوند. برای مثال اگر نداشتن مکانیزم مشخصی برای تعیین هویت افراد باعث ایجاد اینستاگرام شده، پروتکل تعیین هویت بسازیم. در این صورت هر شخص، مالک هویتی است که در طی زمان برای خودش ساخته است و لزومی به پایبندی به شبکهای که برایش اطلاعات مناسبی نشان نمیدهد ندارد.
تغییر پارادایم
اکنون میرسیم به بیتکوین که از نظر متخصصان این حوزه، توانسته هر دو مشکل مالی و فنی که در بالا گفته شد را حل کند. بیتکوین خود را در ابتدا روشی برای انتقال پول بدون واسطه معرفی کرد. هرچند که شاید خود بیتکوین به عنوان یک cryptocurrency نتواند سالهای زیادی دوام بیاورد، اما راه حلی که توانست برای این دو مشکل پیشنهاد کند، مسیر زندگی بشریت را تغییر خواهد داد.
بیتکوین توانست با کمک الگوریتمهای پیچیدهی رمزنگاری و محاسبات سنگین ریاضی، نیاز به دیتابیس مرکزی را در این نوع سرویسها از بین ببرد. در عوض آن دیتابیس مرکزی همیشگی، اطلاعات به صورت رمزنگاری شده، در بین گسترهی وسیعی از کامپیوترهای شبکه، پراکنده شده اند (بلاک چین) و از ظرفیت آنها برای ذخیرهی اطلاعات و انجام محاسبات استفاده میشود. در نتیجهی این تغییر، هزینهی نگهداری از سرویسهایی مانند بیتکوین، (بلاک چینها) به صفر میرسد و حتی میتوان گفت که پس از عرضه شدن این محصول، به مانند سایر پروتکلها، این فرزند از والدین آن مستقل میشود و بدون کمک آنها میتواند زنده بماند و حتی رشد کند. به عبارتی دیگر، سازندگان آن، کاملا در شرایط مساوی با دیگر بازیگران این عرصه قرار میگیرند و نمیتوانند ادعای مالکیت این پروتکل و اطلاعات داخل آن را داشته باشند. همانطور که پس از عرضهی بیتکوین، شرکتی مانند «بیتکوین و برادران» وجود نداشت که ادعای مالکیت بر آن را داشته باشد.
ولی قطعا راهاندازی و توسعهی این پروتکلها هزینه دارد و کمتر کسی پیدا میشود که محض رضای خدا چنین خدمتی به مردم ارائه کند. روش سنتی برای تامین مالی به این شکل است که در ازای فروش قسمتی از سهام شرکت، منابع مالی به شرکت تزریق میشده. حالا به به شکل حصوصی (PE) یا به صورت فروش عمومی در بازار سرمایه (IPO). اما از انجا که قرار نیست مالکیتی بر این پروتکل تعریف شود، روش جایگزین دیگری برای آن تعریف شد. ICO
Initial Coin Offering
در این روش، قبل از اینکه پروتکل نهایی شود و افراد بتوانند از آن استفاده کنند، توکن یا وجه رایج آن پروتکل (برای مثال بیتکوین، اِتِر یا گرام) را به فروش میرسانند. به این ترتیب هزینههای توسعهی محصول پوشش داده میشود. همچنین رسم بر این است که توسعه دهندگان، قسمت اعظم سهم خود را، به جای وجه نقد، به صورت همان وجه رایج پروتکل دریافت کنند تا به قول نسیم طالب پای آنها هم در موفقیت آن گیر باشد. به همین دلیل از همان ابتدا مقدار مشخصی از آن توکن را برای توسعه دهندگان ذخیره میکنند.
پروتکل در برابر سرویس
حال اگر فرض کنیم بتوانیم برای یکی از این سرویسهای انحصار طلب، جایگزینی پیدا کنیم، چگونه این پروتکل میتواند با سرویسی که از قبل مشتریان خود را بدست آورده، مقاومت کند؟
حتما تا الان با اسنپ و تپسی آشنا شدهاید. هر کدام مشتریان و رانندگان مربوط به خودشان را دارند و عموما مشتریان آنها (چه رانندگان و چه مسافران) به راحتی نمیتوانند از این دو اپلیکیشن به رقبای دیگری مهاجرت کنند. زیرا که رقبای آنها، رانندگان و مسافران کافی را برای اینکه بتواند پاسخگوی نیاز مشتریانش باشد را ندارد. در نتیجه کنار زدن این دو رقیب در عرصه عملا غیر ممکن شده است.
حال فرض کنید پروتکلی داریم تا هرکس بتواند در آن اعلام نیاز به راننده برای رفتن به مقصدی را مشخص کند. (رقیبی برای اسنپ و تپسی) در این شرایط اپلیکیشنهای مختلفی برای ارسال و دریافت درخواست در این پروتکل به وجود میآیند. همانطور که بروزِرهای متفاوتی مانند کروم و فایریفاکس برای استفاده از وب پدید آمد. همچنین شرکتهای خصوصی مختلف میتوانند سیستمهای قیمتگذاری خود را در سیستم فعال کنند تا به محض این که یک مسافر درخواست سفر خود را ارسال میکند، با قیمتهای مختلفِ شرکتهای مختلف مواجه شود.
اما وقتی سرویسهای سابق قبلا توانستهاند رانندگان و مسافران زیادی را جذب کنند، چطور میتوان افراد را به استفاده از این پروتکل جدید ترغیب کرد؟ باز هم بیتکوین چارهی کار را دیده بود. گفتیم که بیتکوین ذخیره و پردازش اطلاعات را بر عهدهی کاربران آن میگذارد. کاربران برای انجام اینکار از پروتکل جایزه میگیرند. (پس از هر محاسبه در شبکه، مقداری بیتکوین تولید میگردد تا به افرادی که برای آن زحمت کشیدهاند تعلق بگیرد.) همچنین بیتکوین این امکان را هم اضافه کرده که اگر تعداد افرادی که وظیفهی نگهداری پروتکل را بر عهده دارند، کم باشد، مقدار بیشتری جایزه به آنها تعلق بگیرد. با این تفسیر، انگیزهای برای رانندگان ایجاد میکند تا در همان روزهای اول که افراد کمتری در آن حضور دارند، به آن بپیوندند. همچنین به دلیل نادر بودن این توکنها و تولید کم آنها در شبکه، ارزش آنها روز به روز بیشتر میشود و افرادی که زودتر از بفیه بتوانند به این پروتکل کمک کند، جایزهی بیشتر در زمان دریافت میکنند.
در این شرایط، هزینهی انتقال از ارائهدهندهای به ارائهدهندهی دیگر برای مشتریان بسیار کمتر میشود. زیرا به راحتی میتوانند با یک کلیک ارائهدهندهی دیگری را انتخاب کند. همچنین مشتریان هرجا که باشند، امتیازات و سابقهی سفرهای خود را همراه دارند و با این انتقال، اعتبار خود را از دست نمیدهند. به این ترتیب می توان گفت که این عرصه دیگر چندان به کرانستانی که نسیب طالب میگفت شبیه نیست یا حداقل کرانستان از میان سرویسهای مختلف، به جنگی احتمالا شدیدتر، میان پروتکلهای مختلف برای زنده ماندن تبدیل میشود. (همانطور که بیتکوین و اتریوم و TON برای زنده ماندن میجنگند.) البته این تغییر زمین بازی کرانستان از شرکتها به پروتکلها چندان بیسابقه هم نبوده و قبل از این، جنگ میان حکومتها، ادیان و قبیلهها هم نمونهای کرانستان اما ملایمتر بوده است که با ایجاد کرانستانهای جدیدتر، آرامتر شدهاند یا حداقل اهمیت خود را از دست دادهاند.