دسته‌ها
روزنوشته

دستاورد گذری در دانشکده

بعد از مدت‌ها، در حال گذر در دانشکده بودم که برگه‌ای پشت در اتاق یکی از اساتید توجه‌ام را جلب کرد: لیست دانشگاه‌های پیشنهادی دکتر فتوت احمدی برای کارشناسی ارشد میکروالکترونیک برای ۵۰ دانشگاه خارج، همراه با معدل.

حتما شنیده‌اید که یکی از معضلات دانشجویانی که قصد ادامه تحصیل در خارج کشور دارند، مسئله‌ی انتخاب دانشگاه‌هاییست که می‌خواهند برای آن درخواست ارسال کنند. از آنجا که برای ارسال هر درخواست گاها تا ۱۴۰ دلار هزینه‌ی بررسی رزومه  (Application Fee) دریافت می‌شود، در انتخاب این دانشگاه‌ها محدودیت وجود دارد و بهتر است با حداقل تعداد درخواست، این کار انجام شود. (اگر دانشجو هستید و قصد خروج از کشور را دارید، شاید این راهنمای خروج از کشور برایتان مفید باشد)

خوشبختانه اساتید دانشگاه‌ها تجارب بسیاری در زمینه‌ی ادامه تحصیل و زندگی در کشورهای دیگر دارند و این نوع از تولید محتوا می‌تواند کمک شایانی به دانشجویان کند. در حال حاضر عموما دانشجویان اطلاعات خود را از فروم‌ها و تجارب چند نفر اطراف خود کسب می‌کنند. شاید اگر بقیه افرادی که تجارب زیادی در این حوزه دارند هم به این کار ادامه دهند، دانشجویان بتوانند مقایسه‌های دقیق‌تری داشته باشند. عکسی که از آن برگه گرفتم را (با کمی اصلاح در رنگ) برایتان قرار می‌دهم. شاید برای کسی از نزدیکانتان مفید بود. [برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید.]

دسته‌ها
روزنوشته

سرعت زندگی

مدتی بود که همه‌ی کارهایی که دوست داشتم را لیست کرده بودم و تلاش می‌کردم همه‌ی آنها را انجام دهم. هرکدام از این کارها برای خود پروژه‌ی زمانبری هستند. اما چون آرام آرام به لیست کارهایم اضافه می‌شدند (و بعضی ها هم آرام آرام حذف می‌شدند)، ذهنم به داشتن همه‌ی آن‌ها عادت کرده بود. این باعث شده بود که در عمق ذهن خود همواره در عجله باشم که سریع تر کار کنونی را تمام کرده و به سراغ کار بعدی بروم. نوعی عجله و استرس برای انجام کارها.

خوشبختانه این مشکل را متوجه شدم و از آن روز در حال تلاش برای کم کردن این ذهنیت هستم. ابتدا یک روز به خودم استراحت دادم و هر زمان که برای کاری به صورت غیر ارادی عجله می‌کردم، عمدا سرعت انجام آن را حتی از مقدار معمول کمتر می‌کردم تا به ذهنم اخطار بدهم که قرار نیست در این مورد به حرفش گوش کنم. اما این اتفاق این سوال را برایم پیش آورده که سرعت زندگی را چگونه باید تنظیم کرد؟ آیا باید به سمت مشکلات شیرجه بزنیم یا آرام آرام به آن داخل شویم؟

در اینکه انسان‌ها تحت فشار می‌توانند قابلیت‌های جدیدی بروز دهند شکی نیست. اما آیا برای یادگیری هم این قانون صادق است از طرفی هم بیماران به تعویق انداز -مانند من- نیاز به حداقل فشار بیرونی دارند تا کاری انجام دهند. از طرفی هم به کرات دیده‌ام زمانی که ذهنم به شدت در تلاش برای حل مسئله و رسیدن به سوالات جدید است، هرچند سرعت حل مسئله‌ی کنونی را [شاید] کمی بیشتر کند، اما قطعا از یادگیری بلند مدت خود می‌کاهد.

شاید یک راه حل این باشد که زمان‌های یادگیری و استفاده از یادگیری (امتحان پس دادن) را جدا کنم و قسمت اول را با آرامش تمام و خونسردی پیش ببرم و در مقابل قسمت دوم را تحت فشار انجام دهم. اما این تقسیم بندی را برای بسیاری از فعالیت‌ها نمی‌توان کاملا در قسمت یادگیری یا استفاده قرار داد. (اتفاقا شاید این گونه از فعالیت‌ها اهمیت بیشتری هم داشته باشند، زیرا توانایی‌های افراد را به چالش می‌کشند.)

در نهایت مفیدترین (و البته سخت‌ترین) حالتی که به ذهنم می‌رسد این است که ظرفیت ذهن خود را برای تحمل استرس‌ها بیشتر کنم تا با وجود فشار خارجی در بهترین حالت برای یادگیری هم قرار بگیرم. اگر میکرو اکشنی برای رسیدن به این حالت مطلوب یا حتی روش بهتری برای مدیریت فشار و یادگیری دارید خوش‌حال می‌شوم آن را بیان کنید.

دسته‌ها
روزنوشته سیستم‌های پیچیده

استقلال

پیش‌نوشت: این مطلب از سر لج نوشته شده. فقط برای اینکه چیزی نوشته باشم، وبلاگی را به صورت شانسی باز کردم، عنوان اولین نوشته‌ی آن را خواندم و بی توجه به محتوای آن، هرچه در مورد عنوان آن به ذهنم رسید نوشتم. اصلا در ابتدای متن نمی دانستم می‌خواهم به چه چیزی برسم. (و حتی قصد هم نداشتم که برسم)

در تئوری احتمال استقلال دو واقعه از هم، یعنی وقوع واقعه‌ی اول، تاثیری در احتمال وقوع رابطه‌ی دوم نمی‌گذارد و بلعکس. استقلال همیشه نسبت به یک واقعه یا چیز دیگر بررسی می‌شود. مثلا وقتی می‌گویند شخصی در خورد و خوراک خود مستقل شده احتمالا منظورشان این است که اگر خانواده‌ی شخص هم برای او چیزی آماده نکنند احتمالا او می‌تواند خودش غذایی بپزد. کم پیش می‌آید منظورمان این باشد که او می‌تواند بی نیاز از همه چیز (من جمله اجاق گاز و مواد خام و حتی پول(!) ) از هیچی، غذایی تولید کند. شاید این استقلال حتی به این معنی باشد که شخص هر شب از بیرون غذا سفارش می‌دهد. (مستقل از همه چیز، غیر از رستوران و پول) وقتی کشور الف از کشور ب مستقل است یعنی داشتن یا نداشتن مراوده‌ی مستقیم با کشور ب، تغییر محسوسی در شرایط کشور الف ایجاد نمی‌کند و حتی در صورت قطع مراودات، می‌تواند کشورهای دیگر را جایگزین آن کند. [منظورم معنای عام استقلال است. معنای خاص استقلال در سیاست تفاوت جدی با موضوع حرف من دارد] عموما هر چه وقایعی که بر شرایط موجود تاثیر می‌گذارند کمتر می‌شود، وضع کنونی را مستقل تر فرض می‌کنیم. برای مثال مستقل‌ترین کشور از دنیا: کره شمالی. (در عوض به شدت وابسته به تصمیمات رهبرش)

وقتی می‌خواهیم از اطرافیان خود مستقل شویم، لزوما به این معنی نیست که می‌خواهیم تمامی نیازهایمان را خودمان تامین کنیم. که با این تعریف احتمالا مستقل ترین قشر، باقیمانندگان عصر غارنشینی هستند. حتی اگر چنین چیزی ممکن باشد و ما هم توان آن را داشته باشیم، گاهی اوقات ترجیح می‌دهیم، استقلال و قدرت عمل بیشتر در موضوعی را به بهای وابستگی در جهاتی دیگر بدست بیاوریم. انسان‌های اولیه با یکجا نشینی، تا حدودی از آب و هوا مستقل، اما به خانه وابسته شدند.

ما هم از خانواده‌ی خود کمی مستقل، اما به شغل خود وابسته می‌شویم. (استقلال مالی)

از سازمان دیگران کمی مستقل، اما به سازمانی که خودمان راه اندازی کردیم وابسته می‌شویم. (کارآفرینی)

اما این بازی مستقل شدن و وابسته شدن تا کجا ادامه دارد؟ با حرکت به چه سمتی بیشتر احساس رضایت می‌کنیم؟ به چه چیزهایی ترجیح می‌دهیم وابسته باشیم و به چه چیزهایی کمتر وابسته باشیم؟

من احساس می‌کنم انگار که عموما از وابستگی زیاد به هرچیزی فراری هستیم و سعی می‌کنیم آن را از بین ببریم. در عوض وابستگی‌های کوچک جدید ایجاد می‌کنیم که شاید در مجموع به همان اندازه وابسته باشیم. (یا حتی بیشتر.) اما نکته‌ی خوشحال کننده برای ما این است که توانستیم این وابستگی بزرگ را به چند وابستگی کوچک‌تر تقسیم و خورد کنیم. در عوض وابستگی به یک کشور، به ده‌ها کشور وابسته می‌شویم. در عوض وابستگی به یک نفر، به صدها نفر وابسته می‌شویم. در این حالت در صورت تهدید شدن هر کشور یا شخص، ما تاثیر کمتری از آن دریافت می‌کنیم.

این بخش آخر من را به یاد سیستم‌های پیچیده می‌اندازد. در سیستم‌های پیچیده، به سختی می‌توان حالت کنونی سیستم را حاصل یکی از اجزای آن دانست. اما در عوض تک تک اعضای سیستم در وضعیت کنونی آن (هرچند کوچک) موثرند. در استعاره‌ی مفهومی نسیم طالب، آن راننده تاکسی، به مردمی که هر روز به آن‌ها سرویس می‌دهد وابسته است، اما مرگ و زندگی یکی از آن افراد تاثیر چندانی بر درآمد او ندارد اما همچنان مقدار کمی وابسته است. از طرف دیگر کارمند بانک، برای درآمد خود فقط به بانک وابسته است. این گستردگی و پخش وابستگی باعث می‌شود که راننده‌ی تاکسی هرروز با تهدیدهای کوچکی مواجه شود اما احتمالا همواره می‌تواند در مقابل این تهدیدها دوام بیاورد. (Survive کند.) در عوض کارمند بانک عموما با خیال راحت تری زندگی می‌کند اما در صورت مواجه شدن بانک با تهدید، سرنوشت سختی در انتظار آن کارمند خواهد بود.

شاید ما انسان‌ها هم برای تجربه‌ی تعالی، ناخودآگاه در حال تلاش برای پیچیده‌تر شدن هستیم و اوج کمال را در نقطه‌ای می‌یابیم که به همه چیز وابسته باشیم اما هیچ چیز به تنهایی نتواند تهدید مهمی برای ما باشد.

پی‌نوشت: طاهره خباری عزیز لطف کرده و نوشته‌ای تکمیلی در این مورد منتشر کرده. خواندن آن می‌تواند به فهم بخش آخر (سیستم‌های پیچیده) کمک کند.

دسته‌ها
روزنوشته

استودیو گروسیان

چند روز پیش به بهانه‌ی صحبت با دوست عزیزم علی گروسیان، به دفتر کار برادرش سری زدیم. استودیو گروسیان، نام گروه آنها بود. علی لطف کرد و سایتشان را هم به من معرفی کرد. آنطور که نوشته‌اند از طراحی گرافیک تا پیاده‌سازی پروژه‌های وب انجام می‌دهند. از همان ابتدای مواجهه با محیط کارشان، حرفه بودنشان محسوس بود. اما هرچه بیشتر با آنها آشنا میشدم، این حس بیشتر تقویت می‌شد. (شاید شما هم بخواهید سری به سایت استودیو گروسیان بزنید. برای من کمپین۳۶۰ درجه‌ی صبا ویژن بسیار دلنشین بود.)
برای آشنایی بیشتر با کارهایشان، جستجویی هم انجام دادم و وبلاگشان را هم پیدا کردم. یک ساعت زمان برد تا بتوانم اکثریت آن را بخوانم. قبل از اینکه این پست را بنویسم هم در تلاش بودم بخشی از مطالبی که یاد گرفتم را عملی کنم. باید در روش‌های هشتگ گذاری و عنوان نویسی تجدید نظر اساسی می‌کردم.
به جرئت می‌توانم بگویم از حرفه‌ای ترین وبلاگ‌هایی بوده که تا الان در فضای وب فارسی دیده‌ام. می‌توان تولید محتوای اصیل را در جای جای آن مشاهده کرد.
پی‌نوشت: به این بهانه دوست دارم از طراح لوگوی وبلاگم خانم الناز صداقت هم تشکر کنم که با وجود زمان آزاد کمی که داشتند، قبول زحمت فرمودند و آن را به زیبایی به پایان رساندند. به کمک ایشان حداقل یکی معیارهای توصیه شده (لوگو) که در وبلاگ گروسیان خواندم را می‌توانم داشته باشم.

دسته‌ها
روزنوشته

آرزوهای بیات

داستان اصلی: دوستی در تویتر نوشته بود: «بچه که بودم یه بار اشتباهی‌ ۲ تا نون اضافه گرفتم، و از فرداش هی‌ مجبور شدیم اول بیاتارو بخوریم، و اینطوری ۷ سال نون تازه نخوردیم.»

داستان فرعی: در افسانه‌های پلانکتون‌ها نقل شده که در زمان‌های دور، پلانکتون‌ها نسل اندر نسل به دور از هیاهوی اطراف، عمری به دنبال آرزوهایشان (که اکثرا تبدیل شدن به نفت بود) می‌رفتند. اگر به دلایلی مانند خورده شدن یا نرسیدن به اعماق زمین، برآورده شدن آن را نمی‌توانستند ببینند، آرزوی خود را برای فرزندانشان به ارث می‌گذاشتند. آنروز ها به خوبی و خوشی گذشت، اما مشکل از جایی شروع شد که دنیای پلانکتون‌ها سرعت گرفت و آن‌ها به گونه‌های مختلفی تقسیم شدند؛ فیتوپلانکتون‌ها، زوپلانکتون‌ها، باکتریوپلانکتون و مایکوپلانکتون از گونه‌های اصلی حساب می‌شدند. حتی از نظر جثه هم بسیار از هم فاصله گرفته بودند. بعضی پلانکتون‌ها هزاران برابر بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از اقوام خود شده بودند. آرزوها هم بسیار متنوع و مختلف شده بود. سنتی‌ها هنوز به امید جاودانه شدن و تبدیل شدن به نفت بودند. پلانکتون‌های مدرن‌تر با امید رفتن به اقیانوس‌های اطراف زنده بودند. برخی آرزوی دیدن اعماق اقیانوس خود را داشتند. تعدادی هم به دنبال جهش بودند تا جانداران متفاوتی شوند.

یک پلانکتون سنتی

میان نسل‌ها شکاف افتاده بود. پلانکتون‌های جوان، در دوراهی انتخاب آرزوهای خود و خانواده قرار داشتند. گروهی، جسارت کرده و در مقابل آداب و رسوم می‌ایستادند و به دنبال آرزوهای خود می‌رفتند، از جامعه ترد می‌شدند و دیگر خبری از آن‌ها نمی‌شد. اما گهگاهی شایعاتی از جهش موفق یا ناموفق آن‌ها در جامعه‌ی سنتی به گوش می‌رسید. در گروهی‌ دیگر، خانواده‌ها پلانکتون‌های خود را نصیحت می‌کردند که به همین روشی که همیشه، تضمین کننده‌ی آسایش آن‌ها بوده پایبند باشند. گروه سومی هم یافت می شد که در آن با این که پلانکتون پدر، راه آمال خود را در مقابل آرزوهای جد انتخاب کرده بود، فرزند خود را، به تلاش برای آرزوهایی که خود در دستیابی به آن ناموفق بوده تشویق می‌کرد. فرزندان این پلانکتون‌ها هم که عمری در تلاش برای عمل به وصیت پدر بودند، آٰرزوهای خود را برای فرزندان خود به ارث می‌گذاشتند و آرزوها نسل اندر نسل، (اما با یک نسل تاخیر) منتقل می‌شد.

درباره‌ی وضعیت این سه گروه، شایعاتی وجود دارد. گفته می‌شود که پلانکتون‌های دسته‌ی اول اکنون به جانداران مقاوم‌تری تبدیل شده‌اند. به نظر، دسته‌ی دوم هم هنوز در حال زندگی آسوده و کم دغدغه‌ای هستند و خطر جدی آن‌ها را تهدید نمی‌کند. اما از سرنوشت گروه سوم، هنوز خبری در دست نیست.