داشتم فکر میکردم اگر قرار بود کریستف کلمب شخص انتقادپذیری باشد و به نصیحتهای اطرافیانش عمل کند، چه اتفاقاتی در انتظارش بود.
شاید در عوض رسیدن به قارهی آمریکا، عمر خود را در مسیر اروپا تا هند کشتیرانی می کرد.
یا حتی اگر قرار بود انسان متعادلی باشد، اواخر عمر مشغول به برگزاری تورهای تفریحی میشد، بعضی هفته ها مردم را تا جزایر قناری میبرد و برمیگرداند. باقی روزها را هم به امورات عیال و آقازادهها میگذراند.
حتما کمتر سختی میکشید. شرایط راحتی را هم تجربه میکرد. اما چیزی در زندگیاش کم بود؛ همچین حسی ندارید؟
دستهها
۲ دیدگاه دربارهٔ «مصائب کلمب»
میدانی؟
شاید برای کریستف کلمب، همه این مصائب یک پاداش بزرگ داشت: «هیجان لحظه کشف». شاید چند ثانیه یا چند روز، و بعد از آن همه زندگی اش دوباره «روزمره» شده باشد. اما شاید همان چند ثانیه ارزش اتلاف یک عمر را داشت.
سلام یاور
خوشحالم که مسیرت به اینجا هم رسیده. انتظار نداشتم.
خیلی با تو موافقم.
به نظرم عمری که برای رسیدن به آن چند لحظه سپری شده، همان زندگی واقعی بوده. 😉