تا وقتی ۱۵ سالم بشه چندان طعم موفق شدن رو نچشیده بودم. غیر از قبول شدن در مدرسهی تیزهوشان که در واقع با اراده و فشار مادرجان بود، هیچ نقطهی مثبتی توی کارنامهام نبود. اما وقتی خودم اراده کردم به هرچی خواستم رسیدم. این ارادهها چیا باشه؟ اول تصمیم گرفتم که دیگه آدم خجالتی نباشم و بتونم توی جمعی که هستم خودم رو پررنگتر نشون بدم. (قبلش کلا محو بودم. کسی منو نمیدید.) تلاش کردم و به خودم سختی دادم تا بهش رسیدم. خواستم لاغر بشم شدم. خواستم توی کانتر از خفنهای دوستام بشم شدم. تصمیم گرفتم درس بخونم کنکور خوب بیارم بهش رسیدم. دنبال کار خواستم بگردم، بهش رسیدم. توی کار خواستم به برنامهنویسی سویچ کنم موفق بودم. خواستم یه رتبه آبرودار توی ارشد بیارم راحت بهش رسیدم. خلاصه شکست توی کارنامهی من خیلی کم دیده میشه.
خوب شاید [...ادامهی مطلب...]