پیش نوشت: این نوشته تماما پریشان فکری است. اگه حوصلهی شنیدن حرف بیحساب کتاب ندارید، از این پست بگذرید.
برداشت اول: داشتم فکر میکردم کاش متخصصان سریعتر به فناوری لازم برای اضافه کردن یک لایه به مغز دست بیابند. (به واژهی سریعتر دقت کنید. صرف رسیدنشان برایم مثل روز روشن است.) آنوقت با استفاده از این لایه میتوانستیم افکاری که در لایههای پایینتر میگذرد را کنترل کنیم. اما دیدم که ما این کار را چند هزار سال پیش انجام دادهایم و سپس اسم خود را هم انسان گذاشتهایم. اما این لایهی جدید مفید خواهد بود؟ احتمالا سرعت پیشرفت بنی بشر با داشتن این لایه بسیار افزایش یابد. اما آیا خلاقیت ما هم به همین نسبت رشد خواهد داشت؟ یا حتی کمتر خواهد شد؟ این لایه در واقع ساختهی لایههای پایینتر خود میباشد و میتوان گفت ابزاری ساخته شده تا لایهی پایینتر بیشتر بر روی مسیری که پیش میرود تمرکز کند. شاید این شتاب خیلی زیاد در جلو رفتن، اثر جهشها را در فرایند تکامل ما کاهش دهد. البته اینکه کم شدن اثر جهش در هر مقطع از تکامل چگونه خواهد بود و این که ما هم اکنون در چه مرحلهای هستیم، بحث بسیار عمیقی میطلبد که اصلا در صلاحیت بنده نیست. ولی به عنوان یک گزینهی ممکن (یا حتی غیرممکن) دوست دارم به این هم فکر کنم که اگر این اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟
برداشت دوم: شاید شنیده باشید که در بعضی کشورها مانند هند، با وجود اینکه میتوانند ماشینها را جایگزین نیروی کار انسانی کنند، اما برای جلوگیری از افزایش بیکاری، دولت از انجام این کار سر باز زده. این مثال محدود به هند نیست و تقریبا در تمامی کشورها میتوان نمونههایی (هرچند کوچکتر یا بزرگتر) را یافت. اما دولتها تا کجا میتوانند وضعیت را به این شکل نگه دارند؟ با توسعه تکنولوژی روز به روز نیاز به انسان در انجام کارهای غیر تخصصی کمتر میشود و از طرفی با رشد فزایندهی هوش مصنوعی، حتی کارهای تخصصی نیز در حال واگذاری به رباتها (به معنای غیر فیزیکی آن) هستند. با این روند شغل زدایی از انسانها، باید منتظر آن باشیم که روزی مفهوم کار (Labor) برای انسانها بسیار تغییر یافته یا حتی بیمعنی شده باشد. شاید یک سناریو برای انسانها این باشد که روزی زندگی بی دغدغه را تجربه کند.
خلاصهی کلام: «اضافه کردن یک لایه برای کنترل لایههای پایینتر» را بگذارید در کنار «تجربهی زندگی زندگی بی دغدغه». برای من تحلیل اینکه در ترکیب این دو چه اتفاقی رخ میدهد به سادگی امکانپذیر نیست. اما یک گزینهی ممکن برای من، تجربه «زندگی حیوانی» است. این زندگی حیوانی را بدون بار معنایی مثبت یا منفی میگویم. به معنای داشتن مشکلات بسیار کمتر و آسایش بسیار بیشتر. (که نمیدانم خوب است یا بد) اما اگر اینگونه شود، اتفاق جالبی در تاریخ خواهد بود. تصور کنید در اثر ملیونها سال تکامل، انسان به عنوان جهشی از حیوانات (حیواناتی با یک لایهی بیشتر روی مغز) به وجود میآید و این گونهی جدید در طی مدت بسیار کوتاهی (چند هزار سال) لایهی دیگری به خود اضافه میکند تا مکافات لایهی قبلی را خنثی کند! این یعنی انسانها خود را به عنوان جهشی ناموفق در فرایند تکامل در تاریخ ثبت میکنند.